طراحی داخلی قرن بیستم
اصل پشت بخش زیادی از دکوراسیون داخلی قرن بیستم برای اولین بار در سال 1896 در شیکاگو در مجله ای با عنوان خانه زیبا توضیح داده شد. این مجله هم با تداوم نمایش مبتذل و هم با زیورآلات بیش از حد که مشخصه بیشتر قرن نوزدهم بود مخالف بود. سایر مجلات آمریکایی مانند The Ladies Home Journal به زودی از House Beautiful پیروی کردند و مقالاتی در مورد دکوراسیون مدرن منتشر کردند. در اروپا گروهی از معماران و طراحان که تزشان این بود که «فرم از عملکرد پیروی میکند» مدرسه طراحی باهاوس را راهاندازی کردند که در سال 1919 در وایمار آلمان تأسیس شد. با پیشگامان هنر و طراحی مدرن مانند والتر گروپیوس، پل کلی، لازلو موهولی-ناگی و دیگران در کارکنان خود، به دنبال آموزش ترکیب هنر با هنر و مبارزه با اثر غیرانسانی ماشین بود.
کشمکش بین میل به چسبیدن به سنت و ضرورت پذیرش جامعه ای مبتنی بر صنعت مکانیزه بین جنگ جهانی اول و دوم آشکار شد. هدف گروه باهاوس انطباق تکنیک های صنعتی برای رفع نیازهای جامعه ای بود که از لحاظ معنوی و مادی در اثر جنگ فقیر شده بود. کار آنها نقطه اوج جنبش های اصلاحی متعدد در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بود. از یک سو محافظهکاران را در روشهای خود شوکه کرد و از سوی دیگر طرفداران رادیکال خود را به نماد شکنان سازش ناپذیر تبدیل کرد. بسیاری از ایدههای «کارکردگرایانه» که آنها به کار گرفتند، از سادگیهای ظریف سنت ژاپنی و از نوآوریها و نوشتههای معمار شیکاگو، لوئیس اچ. سالیوان الهام گرفتند. کارکردگرایی مستلزم گسست کامل با نقوش زینتی گذشته و واکنش سریع به فرم، تناسب، خط و بافت بود. همچنین هدف آن مطالعه علمی رفتار انسان، ارتباط پاسخهای روانشناختی به انواع محرکهای فیزیکی بود. پذیرش پایان نامه آن به موازات رشد علاقه به هنر انتزاعی بود، و اگرچه کاربرد سازش ناپذیر این برنامه فکری بلافاصله غیرقابل اجرا بود، چالش جسورانه آن با قرارداد منجر به تغییرات قابل توجهی در طراحی داخلی شد.
جهت مشاوره تلفنی رایگان کلیک کنید
سبکی که از باهاوس پدیدار شد، به نام سبک بین المللی، از نظر بسیاری فاقد گرمای انسانی بود. اشکال جعبه مانند، سطوح سخت و شیشه ای آن، استفاده از لوله های فلزی و تخته سه لا، و بی رنگ بودن و زینت آن با احساساتی متفاوت پذیرفته شد. معمار فرانسوی لوکوربوزیه به اصول مشابهی پایبند بود. جمله معروف او مبنی بر اینکه خانه یک ماشین است این پاسخ را به ارمغان آورد که اکثر مردم زندگی در ماشین ها را دوست ندارند. با این حال، تفکر کارکردگرا منجر به استفاده روزافزون از موادی شد که ماشین قادر به تولید آنها بود، مانند پلاستیک، الیاف مصنوعی، رنگهای اکریلیک و غیره، اما این مواد همچنان اغلب برای شبیهسازی مواد دیگر استفاده میشدند.
کارکردگرایی آلمانی به کندی خود را در اروپا تثبیت کرد و به سختی طراحی آمریکایی را تحت تأثیر قرار داد تا اینکه رهبران آن در برابر ظلم نازی ها به ایالات متحده پناه بردند. در آنجا جنبش در اواسط دهه 1930 به دلیل نیاز به محرکهای جدید در شرایط رکود اقتصادی، با کمپینهای آموزشی موزه هنر مدرن در شهر نیویورک، و با برقراری مجدد آموزههای باهاوس در شهر نیویورک مورد توجه عموم قرار گرفت. موسسه طراحی زرهی (در حال حاضر بخشی از موسسه فناوری ایلینوی) در شیکاگو.
در دهه بعد از نمایشگاه بین المللی هنرهای تزئینی و صنایع مدرن، که در سال 1925 در پاریس برگزار شد، طراحی غربی مترقی عمدتاً تحت تأثیر تولیدات کمتر رادیکال صنایع تجملی فرانسوی، بر اساس هنر نو اصلاح شده، و موفقیت سوئد در ترکیب و توسعه سنت های صنایع دستی با همکاری صنعت. با این حال، این تأثیرات که سبک آرت دکو را توسعه دادند، محدود به شرکتهای نسبتاً کوچک و نیمه حرفهای بودند، در حالی که بازار به عنوان یک کل به تمرکز روی اشکال سنتی، تولید و تطبیق آنها در سطوح مختلف کیفیت و طعم ادامه داد. در سال 1935، جنبش کارکردگرا، به رهبری شاگردان برنامه باهاوس، طرفداران قابل توجهی در میان معماران و طراحان جوان به دست آورد. در طول جنگ جهانی دوم، توسعه در اکثر کشورهای اروپایی عملا متوقف شد و متعاقباً توجه دوباره به کشورهای اسکاندیناوی، به ویژه سوئد معطوف شد، جایی که در نظر گرفتن دقیق عملکرد منجر به طرحهای مبلمان سادهای شد که بر دانههای چوب طبیعی، رنگهای شفاف و بافت تکیه داشتند. اثر الگوی مطیع و در صورت استفاده بدون پیچیدگی در طرح کلی بود.
جهت مشاوره تلفنی رایگان کلیک کنید
در همین حال، در ایالات متحده، در طول جنگ جهانی دوم و پس از آن، کارکردگرایان هنوز با کمک موزه ها و مدارس و نشریات مترقی تر، توجه بخش قابل توجهی از افراد ثروتمند جامعه و تولیدکنندگان را به خود جلب کرده بودند. که به آنها غذا می داد.
بارزترین تغییرات ناشی از جنبش کارکردگرایی، مکانیزه کردن، توزیع مجدد فضای داخلی و حذف موانع رسمی بین داخل و خارج بود. این تحولات، که بیشتر در ایالات متحده رایج بود، اما در بیشتر نقاط جهان منتشر شد، با تغییرات اساسی در دکوراسیون و طراحی و استفاده از مبلمان و یراق آلات همراه بود. تجهیزات گرمایش و روشنایی، بهداشت، و تهیه غذا که همگی از اختراعات قرن نوزدهم به دست آمده بودند، با بهرهگیری کامل از روشهای پیشرفته تولید، به درجه بالایی از کارایی مکانیزه رسیدند. از آنجایی که راحتی و صرفه جویی به ملاحظات اصلی تبدیل شد، واحدهای شهری به جای پنهان شدن در مناطق غیرقابل استفاده، مانند چیدمان اتاق های سنتی، در فضای زندگی تعبیه شدند. با اصرار بر سادگی فرم، رنگ و بافت، آنها را تا حد امکان کمتر ساخته شد. به طور خاص، ظاهر آشپزخانه بهخصوص در خانههای کوچکتر به دقت مورد مطالعه قرار گرفت.
تحت تأثیر نیروی برق، سوختهای مایع، کنترلهای انعطافپذیر دما، تهویه، و روشنایی، و دستگاههای بیشماری صرفهجویی در نیروی کار، خانه اواسط قرن بیستم شروع به تحقق رویای لوکوربوزیه درباره یک «ماشین زندگی» کارآمد کرد.
بازنگری و همبستگی فضای مورد نیاز در مناطق نشیمن، تقسیم بندی اتاق های سنتی را شکست. فضای داخلی جدید، با دعوت به حرکت، چه واقعی و چه ضمنی، با زمانه هماهنگ بود. دکوراسیون به کارکرد مربوط میشود، و از آنجا که یک منطقه نشیمن بیش از یک هدف را دنبال میکند، اغلب از نظر پلان نامنظم بوده و غیرممکن است که بهعنوان یک واحد به شیوهای رسمی سنتی رفتار شود. در نتیجه تغییر رنگ، بافت و مواد به منابع اصلی طراحی تزئینی تبدیل شد و جای زینت را گرفت. تلاش های قبلی در حالت عملکردی از اضطراب بیش از حد نسبت به سادگی و وحدت رنج می برد و بنابراین یکنواخت و سرد شد.
جهت مشاوره تلفنی رایگان کلیک کنید
نیازهای فضا باعث می شد که مبلمان متحرک به حداقل برسد و استفاده از واحدهای توکار تشویق شود. تاکید بیش از حد قبلی بر خطوط و زوایای مستقیم با استفاده بیشتر از فرمهای منحنی و قالبگیری شده در طراحی مبلمان خنثی شد. با کوچکتر شدن و کارآمدتر شدن خانههای معمولی در استفاده از فضای بسته و با افزایش میل به زندگی در فضای باز، تمایل به جایگزینی حداقل یکی از دیوارهای محصور اتاق نشیمن و اتاق خواب با شیشه وجود داشت. با یک پلان منظم، این به هر اتاق یک نقاشی دیواری در حال تغییر و نور بهتر می داد و همچنین اندازه ظاهری داخلی را گسترش می داد. توهم آوردن بیرون به داخل خانه احساس آزادی می کرد، اما مشکلات عملی و روانی نیز ایجاد می کرد (عکس را ببینید).
علیرغم واکنشی که علیه آن ایجاد شد، جنبش مدرن کاربردی هدف مهمی را دنبال کرده بود. اگرچه هیچ مضمون زینتی قابل تشخیصی تولید نکرد، اما خلأ ترسناکی را که به طور یکسان در ویکتوریایی ها و الیزابتی ها آزار می داد، از بین برد. راه را برای نگاهی تازه به هنر دکوراسیون داخلی به عنوان یک کل، و برای الهام تازه ای که در دهه 1950 از اسکاندیناوی و دانمارک آمد، که ویژگی های انسانی را حفظ کرد که بسیاری از آثار باهاوس فاقد آن بودند، باز شد. . در همان زمان، علاقه به هنر واقعی ژاپنی در دکوراسیون داخلی احیا شد، که قرابت خاصی با اسکاندیناوی دارد. در دهه 1960 الگوها شروع به بازگشت کردند - الگوهای انتزاعی مانند آنهایی که در اپ آرت یافت می شوند. مواد ظریف که به راحتی قابل شستشو بودند، برای اثاثه یا لوازم داخلی در دسترس قرار گرفتند، و تمیز کردن آسان باعث شد که آنها در سایه های پاستلی و رنگ های روشن تولید شوند.
این که تعداد زیادی از مردم زندگی با ریاضتهای مدرن را دشوار میدانستند، پس از جنگ جهانی دوم، با رشد عظیم تجارت انواع اثاثیه قدیمی، با قیمتهای روزافزون، آشکار شد. رواج موازی منجر به افزایش تولید تکثیر از همه نوع، به ویژه مبلمان، که بخشی به وسیله ماشین و بخشی با دست ساخته میشد، منجر به احیای برخی از صنایع دستی قدیمی شد.
منبع :