مفاهیم طراحی داخلی

 

 

مفاهیم طراحی

 

 

طراحی خود را به ما بسپارید

مشاوره رایگان 

کلیک کنید

 

 

 

مترجم : گروه معماری مشاور

 

 

مقیاس و نسبت هر فضای داخلی باید همیشه با معماری ای که فضای داخلی در آن وجود دارد مرتبط باشد، اما عامل مهم دیگر در توجه به مقیاس محیط انسان، بدن انسان است. در طول اعصار، طراحان و معماران تلاش کرده اند تا نسبت های ایده آل را ایجاد کنند. مشهورترین اصل در مورد تناسب، بخش طلایی بود که توسط یونانیان باستان ایجاد شد. بر اساس این اصل، یک خط باید به دو قسمت نابرابر تقسیم شود که اولی به دوم و دومی به کل است.

 

لئوناردو داوینچی شکلی برای مرد ایده آل بر اساس ناف انسان به عنوان مرکز دایره ای طراحی کرد که مردی با بازوهای دراز را در بر می گرفت. معمار فرانسوی لوکوربوزیه تئوری تناسب به نام مدولور را توسعه داد که همچنین بر اساس مطالعه نسبت های انسانی است. با این حال، در بهترین حالت، این قوانین صرفاً دستورالعمل هستند. آنها هرگز نمی توانند جایگزین چشم و قضاوت طراح شوند، و منطقی است که پیش بینی کنیم که تلاش ها برای تبدیل کامپیوتر قدرتمند به جایگزینی برای حساسیت طراح نیز به دور از ایده آل بودن است.

 

قبلاً بیان شد که نیاز به تغییر مقیاس و رابطه فضایی در محیط یک امر طبیعی به نظر می رسد، تقریباً فیزیولوژیکی و همچنین روانی. شاید نیاز به محیط و مقیاس «شخصی» را بتوان با در نظر گرفتن چند مثال افراطی به بهترین وجه درک کرد. برای شخصی که در ارتفاع 30000 فوتی در هواپیما پرواز می کند، مقیاس هر چیزی که روی زمین دیده می شود به قدری کوچک به نظر می رسد که ارتباطش را با واقعیت اشیاء از دست می دهد. افرادی که از ارتفاع می ترسند به ندرت از منظره خارج از هواپیما آزار می دهند زیرا فاصله تا اجسام روی زمین از درک عادی مقیاس فراتر رفته است. به روشی مشابه، واکنش یک فرد به مقیاس یک خانه کوچک کاملاً متفاوت از واکنش او به یک ساختمان بلند بلند است. جزئیات الگو، بافت و متریال در ساختار کوچک پذیرفته شده و مورد انتظار است زیرا در مقیاسی معنادار با توجه به انسان قرار دارند. به همین ترتیب، تزیینات مجسمه‌سازی در بالای آسمان‌خراش‌های اولیه امروز پوچ به نظر می‌رسند.

 

 

جهت مشاوره تلفنی رایگان کلیک کنید

 

 

تقریباً تمام اصول طراحی داخلی را می توان با درک تحلیلی روشن و عقل سلیم بدون توجه به قوانین جزمی درک کرد. اگر یک نمای زیبای قرن هجدهم (که ممکن است بیش از هشت فوت ارتفاع داشته باشد) در آپارتمانی با ارتفاع سقف فقط یک اینچ بالاتر از مبلمان قرار داده شود، بدیهی است که از مقیاس خارج از مقیاس به نظر می رسد. اگر فضایی طوری برنامه‌ریزی شود که تمام قطعات سنگین و عظیم مبلمان به سمت یک انتهای اتاق فشار داده شوند، بدون هیچ چیز در طرف دیگر، اتاق ظاهراً نامتعادل به نظر می‌رسد. با این حال، تعادل و تقارن به‌عنوان اصول طراحی غیرقابل تخطی به کار می‌رود، باعث ایجاد فضای داخلی بسیار رسمی، بسیار سنتی و تا حدودی کسل‌کننده می‌شود. تقارن دقیق یک قانون پذیرفته شده عمومی در دوران رنسانس بود، و در هر ساختمان کلاسیکی می توان مطمئن بود که نمای متقارن و متعادلی پیدا می کند، همانطور که اکثر فضاهای داخلی رسمی و کلاسیک دارای پلان های متعادلی هستند. اکنون مشخص شده است که تعادل می تواند بر اساس عدم تقارن نیز باشد. هم معماری و هم طراحی داخلی در قرن بیستم به طور آگاهانه قوانین بسیاری را که از دوران گذشته به دست آمده است شکسته اند. برای یک ساختمان یا فضا مهمتر است که هدف خود را بیان کند. زمانی، سنتی بود که یک تئاتر، سالن اپرا، یا سالن کنسرت فرم ها و اشکال خاصی را بدون توجه واقعی به خطوط دید، فاصله نشستن از صحنه، یا آکوستیک تجسم می بخشد. از سوی دیگر، تالار کنسرت فیلارمونیک برلین (1964) به‌عنوان یک سالن کنسرت به زیبایی عمل می‌کند و هدف و کارکرد خود را به وضوح به شکلی هیجان‌انگیز و پویا بیان می‌کند (عکس زیر).

 

 


سالن کنسرت فیلارمونیک برلین

سالن کنسرت فیلارمونیک برلین، طراحی شده توسط هانس شارون.

Staatsbibliothek zu Berlin-Preussischer Kulturbesitz (image)

 

 

 

توازن و تقارن، رنگ، الگو و تكرار در گذشته امری برای پایبندی به یك سنت بود. تا همین اواخر، بسیاری از فضاهای داخلی با رنگ‌های تیره رنگ‌آمیزی می‌شدند، و اغلب این واقعیت را نادیده می‌گرفتند که بازتاب نور تأثیر منفی می‌گذاشت و هیچ کنتراست واقعی یا لهجه درخشانی به دست نمی‌آمد. با این حال، در بسیاری از اتاق‌های معاصر، بیشتر سطوح در رنگ‌های خنثی یا روشن، احتمالاً با یک دیوار با رنگ یا بافت قوی، نگهداری می‌شوند. فضای داخلی با نورپردازی یکنواخت بالای سر ممکن است یک فضای کاری کارآمد باشد، اما فاقد ویژگی هایی است که می توان با ارائه برخی نورهای برجسته در مناطق کوچک به دست آورد.

 

توجه طراح به صداقت مواد و بافت ها باعث تغییر نگرش نسبت به برخی از شیوه های مرسوم دکوراسیون داخلی، مانند استفاده از کاغذ دیواری های با طرح قوی و چاپ های گلدار شده است. هر فضای داخلی که دارای الگوهای بسیار متفاوت، بافت های بسیار زیاد، و ویژگی های تکراری بیش از حد از هر نوع باشد، بسیار قدرتمند، بیش از حد شلوغ، بیش از حد طراحی شده و گیج کننده به نظر می رسد. یک طراح اغلب سعی می کند یک موضوع یا ایده غالب داشته باشد، خواه رنگ، فرم، بافت یا برخی الگوهای ریتمیک باشد. همچنین باید توجه داشت که طراحی تحت تأثیر تغییر نگرش ها و مدها قرار می گیرد. جنبش‌های هنر و معماری دهه‌های 1950 و 1960 بر طراحی داخلی در جهت تأکید بر فرم خالص، عدم وجود تزئینات اضافی و رسا بودن مصالح تأثیر گذاشته است. اما اخیراً نوعی حرکت متقابل در عرصه نقاشی و مجسمه سازی تأثیرگذار بوده است. به عنوان مثال، استفاده از عناصر گرافیکی در مقیاس بزرگ (ابر گرافیک ها) در فضای داخلی رایج و پذیرفته شده است، علیرغم این واقعیت که ایده آن اغلب آگاهانه وضوح بصری ویژگی های طراحی معماری موجود را انکار می کند یا از بین می برد. برخی از طراحان برجسته در ایالات متحده و چندین کشور اروپایی نیز به الگوهای بزرگ، هندسه‌های ریتمیک و سطوح تزئینی علاقه زیادی پیدا کرده‌اند و این ممکن است به روند جدیدی اشاره کند (عکس را ببینید).

 

 

Supergraphic interior emphasizing decorative rather than architectural design: Hear-Hear Record Shop, San Francisco, designed by Daniel Solomon, graphics designed by Barbara Stauffacher, 1969.

فضای داخلی سوپرگرافیک با تأکید بر طراحی تزئینی به جای معماری:
فروشگاه ضبط شنیده، سانفرانسیسکو، طراحی شده توسط دانیل سولومون، گرافیک

طراحی شده توسط باربارا استافاچر، 1969.

عکس : جرمیا او. براگستاد


 

 

 

جهت مشاوره تلفنی رایگان کلیک کنید

 

 

بیشتر فضاهای داخلی از مجموعه ای از فضاهای مرتبط به هم تشکیل شده است. این مهم است که فضاهای مختلف نه تنها از نظر برنامه ریزی بلکه از نظر جلوه بصری در یک رابطه متوالی با یکدیگر طراحی شوند. یک فضای داخلی موفق باید در هر منطقه منسجم و به عنوان یک کلیت منسجم باشد. بیش از همه باید به ساختمان و مفهوم معماری مربوط باشد. یک مثال خوب ترمینال TWA است که قبلاً توسط Eero Saarinen ذکر شد. با وجود فرم‌های مجسمه‌سازی بسیار پیچیده‌ای که استفاده می‌شود، یک توالی و ریتم کاملاً متعادل وجود دارد که نه تنها ترکیب کل را متحد می‌کند، بلکه به وضوح آن را با کل معماری مرتبط می‌کند.

 

بهترین نمونه های طراحی آنهایی هستند که در آنها هیچ تفاوت قابل مشاهده ای بین فضای داخلی و خارجی، بین ساختمان و سایت آن، و بین بسیاری از بخش ها یا فضاهای یکدیگر و کل ساختمان وجود ندارد. یک نمونه خانه معمار آمریکایی فیلیپ جانسون در نیو کنان، کانکتیکات است. خانه جانسون و محیط آن بدون هیچ زحمتی با هم متحد می شوند و اجزای منفرد آن تابع موفقیت کل هستند (عکس را ببینید).

 

 

Interrelation of interior and exterior space. Harmony of landscape, architecture, and interior design: (top) exterior and (bottom) interior of the Glass House, New Canaan, Connecticut, designed by Philip Johnson, 1949.

ارتباط متقابل فضای داخلی و خارجی هماهنگی منظر، معماری و طراحی داخلی:
(بالا) بیرونی و (پایین) داخلی خانه شیشه ای، کنعان جدید، کانکتیکات، طراحی شده توسط فیلیپ جانسون، 1949.

 (Image) Carol M. Highsmith's America—کتابخانه کنگره، واشنگتن دی سی (LC-DIG-highsm- 04817)


 

 

 

طراحی خود را به ما بسپارید

مشاوره رایگان 

کلیک کنید

 

 

 

مترجم : گروه معماری مشاور

 

 

 

منبع :

 

 

https://www.britannica.com/art/interior-design/Concepts-of-design